سوختگان عشق را دود به سقف میرود
وقع ندارد این سخن پیش فسرده آتشان
سعدی
سوختگان عشق را دود به سقف میرود
وقع ندارد این سخن پیش فسرده آتشان
سعدی
گر جلوه مینمایی و گر طعنه میزنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
حافظ
گناه اگر رخ مردم سیه کند من مسکین
به شهر روسیهان شهریار روی سپیدم
شهریار
چند بپوشیدم این راز دل و خلق را
از سخن عاشقان زود خبر میشود
اوحدی
در جهان آگهی خضری دچار من نشد
میروم از خود برون، شاید که پیش آید کسی
صائب
برق عشقت کفر و ایمان مرا یکسر بسوخت
کز رخ و گیسو بلای کفر و ایمانم تویی
فروغی بسطامی
جان بشر به ناحق دعویش اختیار است
بیاختیار گردد در فر اختیارم
مولوی