یک سال و هزار سال میباید زیست
یک جای و هزار جای میباید بود
عراقی
یک سال و هزار سال میباید زیست
یک جای و هزار جای میباید بود
عراقی
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
حافظ
پ.ن:
قومی به جد و جهد گرفتند زلف یار
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
چو زلفت پای در دامن کشیدست
چرا خط سیاهت سر بر آورد
سلمان ساوجی
از برای یک نگه بر روی آن عابد فریب
میتوان رفتن به زیر بار یک عالم گناه
محتشم کاشانی
پاهای تو بگشاید روشن به تو بنماید
تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما
مولوی