اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
سعدی
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
سعدی
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
سعدی
قهر تو باغیار به از لطف تو با ماست
این لطف به اغیار که دارد که تو داری
محتشم کاشانی
از گرانسنگی نمیجنبم ز جای خویشتن
تیغ اگر چون کوه بر بالای سر باشد مرا
صائب
ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است
رهی معیری
این همه بار احتمال میکنم و میروم
اشتر مست از نشاط گرم رود زیر بار
سعدی
از کف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم
چشمه خورشید بود جرعه او را چو گدا
مولوی
من از این بخت سیه خواجهٔ شهر جبشم
تو از آن روی چو مه خسرو ملک ختنی
فروغی بسطامی
بیار ساغر در خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر
حافظ
مثال دنب ز پس ماندهای ز سرمستان
تو مست بستر گرمی حریف بالینی
مولوی