شعر صبح 118
شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۴ ق.ظ
نازنینی را رها کن با شهان نازنین
ناز گازر برنتابد آفتاب راستین
درفکنده ای خویش غلطی بی خبر همچون ستور
آدمی شو در ریاحین غلط و اندر یاسمین
مرغ شب چون روز بیند گوید این ظلمت ز چیست
زانک او گشته ست با شب آشنا و همنشین
شاد آن مرغی که مهر شب در او محکم نگشت
سوی تبریز آید او اندر هوای شمس دین
مولانا
ناز گازر برنتابد آفتاب راستین
درفکنده ای خویش غلطی بی خبر همچون ستور
آدمی شو در ریاحین غلط و اندر یاسمین
مرغ شب چون روز بیند گوید این ظلمت ز چیست
زانک او گشته ست با شب آشنا و همنشین
شاد آن مرغی که مهر شب در او محکم نگشت
سوی تبریز آید او اندر هوای شمس دین
مولانا
۹۴/۰۳/۲۳