شعر صبح 127
دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۷ ق.ظ
به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان به داغ
دلیل روی تو هم روی توست سعدی را
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ
سعدی
نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان به داغ
دلیل روی تو هم روی توست سعدی را
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ
سعدی
۹۴/۰۴/۰۱