شعر صبح 128
سه شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ق.ظ
نه از چینم حکایت کن نه از روم
که من دل با یکی دارم در این بوم
رطب شیرین و دست از نخل کوتاه
زلال اندر میان و تشنه محروم
نه بی او عشق می خواهم نه با او
که او در سلک من حیفست منظوم
رفیقان چشم ظاهربین بدوزید
که ما را در میان سریست مکتوم
چو آهن تاب آتش می نیارد
همی باید که پیشانی کند موم
سعدی
که من دل با یکی دارم در این بوم
رطب شیرین و دست از نخل کوتاه
زلال اندر میان و تشنه محروم
نه بی او عشق می خواهم نه با او
که او در سلک من حیفست منظوم
رفیقان چشم ظاهربین بدوزید
که ما را در میان سریست مکتوم
چو آهن تاب آتش می نیارد
همی باید که پیشانی کند موم
سعدی
۹۴/۰۴/۰۲