اندر تاملات یک کرگدن خسته

خستگی گاهی تنها یک آوا می شود

طبقه بندی موضوعی

پیوندهای روزانه

پیوندها

شعر صبح 145

جمعه, ۱۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۸ ق.ظ
هذیان که گفت دشمن به درون دل شنیدم
پی من تصوری را که بکرد هم بدیدم
همه عیب از من آمد که ز من چنین فن آمد
که به قصد کزدمی را سوی پای خود کشیدم
برسان به همدمانم که من از چه روگرانم
چو گزید مار رانم ز سیه رسن رمیدم
به ضمیر همچو گلخن سگ مرده درفکندم
ز ضمیر همچو گلشن گل و یاسمن بچیدم
چو به حال خویش شادی تو به من کجا فتادی
پس کار خویشتن رو که نه شیخ و نه مریدم
تو بگیر آن چنانک بنگفتم این سخن هم
اگرم به یاد بودی به خدا نمی چخیدم

مولانا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۹
باد سرکش

نظرات  (۲)

سلام اگر دوست داشتی ما را لینک کنید 

تا که بودیم نبودیم کسی، کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند، خفته ایم و همه بیدار شدند 
۲۷ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۶ شیدا(فَرمِہ)
چه جالب..همه ی شعر ها به وقت صبح

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">