شعر صبح 193
پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ق.ظ
رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی
طیبتر از تو کی بود ای معدن اطایب
عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش
عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب
ای عقل باش حیران نی وصل جو نه هجران
چون وصل گوش داری زان کس که نیست غایب
درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را
زان جذبه های جانی ای جذبه تو غالب
نه از نقش های صورت نه از صاف و نه از کدورت
نه از ماضی و نه حالی نه از زهد نه از مراتب
عقلم برفت از جا باقیش را تو فرما
ای از درت نرفته کس ناامید و غایب
مولانا
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی
طیبتر از تو کی بود ای معدن اطایب
عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش
عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب
ای عقل باش حیران نی وصل جو نه هجران
چون وصل گوش داری زان کس که نیست غایب
درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را
زان جذبه های جانی ای جذبه تو غالب
نه از نقش های صورت نه از صاف و نه از کدورت
نه از ماضی و نه حالی نه از زهد نه از مراتب
عقلم برفت از جا باقیش را تو فرما
ای از درت نرفته کس ناامید و غایب
مولانا
۹۴/۰۶/۰۵