شعر صبح 205
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۲۶ ق.ظ
بی تو حرامست به خلوت نشست
حیف بود در به چنین روی بست
این چه نظر بود که خونم بریخت
وین چه نمک بود که ریشم بخست
ما به تو یک باره مقید شدیم
مرغ به دام آمد و ماهی به شست
بار مذلت بتوانم کشید
عهد محبت نتوانم شکست
هرگز اگر راه به معنی برد
سجده صورت نکند بت پرست
وین رمقی نیز که هست از وجود
پیش وجودت نتوان گفت هست
سعدی
حیف بود در به چنین روی بست
این چه نظر بود که خونم بریخت
وین چه نمک بود که ریشم بخست
ما به تو یک باره مقید شدیم
مرغ به دام آمد و ماهی به شست
بار مذلت بتوانم کشید
عهد محبت نتوانم شکست
هرگز اگر راه به معنی برد
سجده صورت نکند بت پرست
وین رمقی نیز که هست از وجود
پیش وجودت نتوان گفت هست
سعدی
۹۴/۰۶/۱۷