شعر صبح 212
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۰۱ ق.ظ
کی باشد من با تو باده به گرو خورده
تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده
صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده
صد جوش بجوشیده این عالم افسرده
یک لحظه بخندانی یک لحظه بگریانی
ای نادره صنعت ها در صنع درآورده
بس غصه رسول آمد از منعم و می گوید
ده مرده شکر خوردی بگذار یکی مرده
پس دل چو بهشتی دان گفتار زبان دوزخ
وین فکر چو اعرافی جای گنه و خرده
مولانا
تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده
صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده
صد جوش بجوشیده این عالم افسرده
یک لحظه بخندانی یک لحظه بگریانی
ای نادره صنعت ها در صنع درآورده
بس غصه رسول آمد از منعم و می گوید
ده مرده شکر خوردی بگذار یکی مرده
پس دل چو بهشتی دان گفتار زبان دوزخ
وین فکر چو اعرافی جای گنه و خرده
مولانا
۹۴/۰۶/۲۴