شعر صبح 221
پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۲ ق.ظ
اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی
همت حلال نباشد ز خون بنده تغافل
تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم
اسیر ماندم و درمان تحملست و تذلل
مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد
دلیل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل
تو خود تأمل سعدی نمی کنی که ببینی
که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل
سعدی
همت حلال نباشد ز خون بنده تغافل
تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم
اسیر ماندم و درمان تحملست و تذلل
مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد
دلیل صدق نباشد نظر به لاله و سنبل
تو خود تأمل سعدی نمی کنی که ببینی
که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل
سعدی
۹۴/۰۷/۰۲