شعر صبح 21
دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۴۹ ق.ظ
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیده ست؟
وی باغ لطافت به رویت که گزیده ست؟
ای خضر حلالت نکنم چشمه حیوان
دانی که سکندر به چه محنت طلبیده ست
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی
جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیده ست
رفت آن که فقاع از تو گشاییم دگربار
ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده ست
سعدی در بستان هوای دگری زن
وین کشته رها کن که در او گله چریده ست
سعدی
وی باغ لطافت به رویت که گزیده ست؟
ای خضر حلالت نکنم چشمه حیوان
دانی که سکندر به چه محنت طلبیده ست
با جمله برآمیزی و از ما بگریزی
جرم از تو نباشد گنه از بخت رمیده ست
رفت آن که فقاع از تو گشاییم دگربار
ما را بس از این کوزه که بیگانه مکیده ست
سعدی در بستان هوای دگری زن
وین کشته رها کن که در او گله چریده ست
سعدی
۹۳/۱۲/۱۸