شعر صبح 41
يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۰ ق.ظ
چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل
یار من و شمع جمع و شاه قبایل
نام تو می رفت و عارفان بشنیدند
هر دو به رقص آمدند سامع و قایل
پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه مانعست و نه حائل
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل
سعدی از این پس نه عاقلست نه هشیار
عشق بچربید بر فنون فضایل
سعدی
یار من و شمع جمع و شاه قبایل
نام تو می رفت و عارفان بشنیدند
هر دو به رقص آمدند سامع و قایل
پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه مانعست و نه حائل
گر تو برانی کسم شفیع نباشد
ره به تو دانم دگر به هیچ وسایل
سعدی از این پس نه عاقلست نه هشیار
عشق بچربید بر فنون فضایل
سعدی
۹۴/۰۱/۰۹