و با نهایت تاسف و تاثر اعلام میدارم هنوز زنده ام.
جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ
خسته ام از هر چیز و هر کس،
از اتاقی که پنجره اش به دیوار است،
از ذهنی که معبد کرم های ستایشگر کتابهایی است که هر روز به خوردشان می دهم،
از فردایی که امروز دیروز بود،ف
از نگاه بی معنی بی تو که فرقی ندارد به کویر باشد یا جنگل، اقیانوس باشد یا دشت،
از کوچه بی انتهای غم و کوچه بن بست شادی
از گریه تلخ هر روز خویش بر بالای جنازه سوخته خویش
از شیرینی دروغ
از خلوتی خیابان هنگام رفتنت
از اتاقی که پنجره اش به دیوار است،
از ذهنی که معبد کرم های ستایشگر کتابهایی است که هر روز به خوردشان می دهم،
از فردایی که امروز دیروز بود،ف
از نگاه بی معنی بی تو که فرقی ندارد به کویر باشد یا جنگل، اقیانوس باشد یا دشت،
از کوچه بی انتهای غم و کوچه بن بست شادی
از گریه تلخ هر روز خویش بر بالای جنازه سوخته خویش
از شیرینی دروغ
از خلوتی خیابان هنگام رفتنت
۹۳/۱۱/۱۰