شعر صبح 46
جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۲ ق.ظ
خوشا و خرما وقت حبیبان
به بوی صبح و بانگ عندلیبان
خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست
که ساکن گردد آشوب رقیبان
دو تن در جامه ای چون پسته در پوست
برآورده دو سر از یک گریبان
لب شیرین لبان را خصلتی هست
که غارت می کند هوش لبیبان
که می داند دوای درد سعدی
که رنجورند از این علت طبیبان
سعدی
به بوی صبح و بانگ عندلیبان
خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست
که ساکن گردد آشوب رقیبان
دو تن در جامه ای چون پسته در پوست
برآورده دو سر از یک گریبان
لب شیرین لبان را خصلتی هست
که غارت می کند هوش لبیبان
که می داند دوای درد سعدی
که رنجورند از این علت طبیبان
سعدی
۹۴/۰۱/۱۴