شعر صبح 65
چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۱۸ ق.ظ
آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود
چون رسیدش چشم بد کز چشم ها مستور بود
از فراز عرش و کرسی بانگ تحسین می رسید
تا به پشت گاو و ماهی از رخش پرنور بود
شمع عشق افروز را یک بار دیگر اندرآر
کوری آن کس که او از عشرت ما دور بود
نقش شمس الدین تبریزیست جان جان عشق
کاین به دفترهای عشق اندر ازل مسطور بود
مولانا
چون رسیدش چشم بد کز چشم ها مستور بود
از فراز عرش و کرسی بانگ تحسین می رسید
تا به پشت گاو و ماهی از رخش پرنور بود
شمع عشق افروز را یک بار دیگر اندرآر
کوری آن کس که او از عشرت ما دور بود
نقش شمس الدین تبریزیست جان جان عشق
کاین به دفترهای عشق اندر ازل مسطور بود
مولانا
۹۴/۰۲/۰۲