شعر صبح 75
شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۱۲ ق.ظ
اگر به تحفه جانان هزار جان آری
محقرست نشاید که بر زبان آری
تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد خواب
تو پادشاه کجا یاد پاسبان آری
جواب تلخ چه داری بگوی و باک مدار
که شهد محض بود چون تو بر دهان آری
و گر به خنده درآیی چه جای مرهم ریش
که ممکنست که در جسم مرده جان آری
سعدی
محقرست نشاید که بر زبان آری
تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد خواب
تو پادشاه کجا یاد پاسبان آری
جواب تلخ چه داری بگوی و باک مدار
که شهد محض بود چون تو بر دهان آری
و گر به خنده درآیی چه جای مرهم ریش
که ممکنست که در جسم مرده جان آری
سعدی
۹۴/۰۲/۱۲