برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
سعدی
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
سعدی
گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری
باشد که بلای عشق گردد سپری
سعدی
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
سعدی
چون کمان در بازو آرد سروقد سیمتن
آرزویم میکند کآماج باشم تیر را
سعدی
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کاسایشی نباشد بی دوستان بقا را
سعدی
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
سعدی
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر