اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
سعدی
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
سعدی
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
سعدی
این همه بار احتمال میکنم و میروم
اشتر مست از نشاط گرم رود زیر بار
سعدی
یک بوسه برین نیمه خالی دهمش
از رویش و یک بوسه بران نیمهٔ خال
سعدی
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشمست به فکرت بازم
سعدی
تفاوتی نکند گر ترش کنی ابرو
هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی
سعدی
بی تو گر در جنتم ناخوش شراب سلسبیل
با تو گر در دوزخم خرم هوای زمهریر
سعدی
دیدهام میجست و گفتندم نبینی روی دوست
خود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت
سعدی
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
سعدی
با چابکان دلبر و شوخان دلفریب
بسیار درفتاده و اندک رهیدهاند
سعدی