اندر تاملات یک کرگدن خسته

خستگی گاهی تنها یک آوا می شود

طبقه بندی موضوعی

پیوندهای روزانه

پیوندها

بازی با وزیدن آغاز شده بود
وزیدن بادی رها در کوچه های انتظار
انتظار اندیشه صف و هیچ و جنون
انتظار جاری شدن در گاوگم غروب

باد
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۲
باد سرکش
عشق جانست عشق تو جانتر
لطف درمان وز تو درمانتر
جان سپردن به عشق آسانست
وز پی عشق توست آسانتر
عشق تو کان دولت ابدست
لیک وصل جمال تو کانتر
دیدن تو به صد چو جان ارزان
عوض نیم جانم ارزانتر
همه ز افلاک عشق در ترسند
وان فلک در غم تو ترسانتر
شمس تبریز همتی می دار
تا شوم در تو من عجب دانتر

مولانا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۴
باد سرکش
آن سرو ناز بین که چه خوش می رود به راه
وان چشم آهوانه که چون می کند نگاه
گل با وجود او چو گیاست پیش گل
مه پیش روی او چو ستارست پیش ماه
دل خود دریغ نیست که از دست من برفت
جان عزیز بر کف دستست گو بخواه
بیچارگان بر آتش مهرت بسوختند
آه از تو سنگ دل که چه نامهربانی آه
گفتم بنالم از تو به یاران و دوستان
باشد که دست ظلم بداری ز بی گناه
بازم حفاظ دامن همت گرفت و گفت
از دوست جز به دوست مبر سعدیا پناه

سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۲
باد سرکش
عشق شمس حق و دین کان گوهر کانی است آن
در دو عالم جان و دل را دولت معنی است آن
آن می باقی بود اول که جان زاید از او
پس دروغ است آنک می جان است کان ثانی است آن
چون میان عقل و تن افتاد از می سه طلاق
هر تنی کو با خرد جفت است آن زانی است آن
در دل تنگ هوس باده بقا ساکن نگشت
هر دلی کاین می در او بنشست میدانی است آن
مطرب مستور بی پرده یکی چنگی بزن
وارهان از نام و ننگم گر چه بدنامی است آن

مولانا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۵:۲۲
باد سرکش
چشمم همی پرد مگر آن یار می رسد
دل می جهد نشانه که دلدار می رسد
آن دل که پاره پاره شد و پاره هاش خون
آن پاره پاره رفته به یک بار می رسد
آن خارخار باغ و تقاضاش رد نشد
گل های خوش عذار سوی خار می رسد
ای مفلسان باغ خزان راهتان بزد
سلطان نوبهار به ایثار می رسد
در خامشیست تابش خورشید بی حجاب
خاموش کاین حجاب ز گفتار می رسد

مولانا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۳
باد سرکش
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی

حافظ
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۳:۵۸
باد سرکش
صحرا خوشست لیک چو خورشید فر دهد
بستان خوشست لیک چو گلزار بر دهد
بوسه به او رسد که رخش همچو زر بود
او را نمی رسد که رود مال و زر دهد
ما را شکرلبیست شکرها گدای اوست
ما را شهنشهیست که ملک و ظفر دهد
بگریز سوی عشق و بپرهیز از آن بتی
کو دلبری نماید و خون جگر دهد
خود پر کند دو دیده ما را به حسن خویش
گر ماه آن ببیند در حال سر دهد
خامش ز حرف گفتن تا بوک عقل کل
ما را ز عقل جزوی راه و عبر دهد

مولانا
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۶:۰۲
باد سرکش
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
برهم چو می زد آن سر زلفین مشکبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
آن کس که منع ما ز خرابات می کند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو
جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند
بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو
جان پرور است قصهٔ ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو

حافظ
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۷
باد سرکش
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
ای که در کوچه معشوقه ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش

حافظ
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۶:۰۸
باد سرکش
هذیان که گفت دشمن به درون دل شنیدم
پی من تصوری را که بکرد هم بدیدم
همه عیب از من آمد که ز من چنین فن آمد
که به قصد کزدمی را سوی پای خود کشیدم
برسان به همدمانم که من از چه روگرانم
چو گزید مار رانم ز سیه رسن رمیدم
به ضمیر همچو گلخن سگ مرده درفکندم
ز ضمیر همچو گلشن گل و یاسمن بچیدم
چو به حال خویش شادی تو به من کجا فتادی
پس کار خویشتن رو که نه شیخ و نه مریدم
تو بگیر آن چنانک بنگفتم این سخن هم
اگرم به یاد بودی به خدا نمی چخیدم

مولانا
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۸
باد سرکش