اندر تاملات یک کرگدن خسته

خستگی گاهی تنها یک آوا می شود

طبقه بندی موضوعی

پیوندهای روزانه

پیوندها

۴۸۲ مطلب با موضوع «شعرانه» ثبت شده است

ای دل تو در این غارت و تاراج چه دیدی
تا رخت گشادی و دکان بازکشیدی
در سیل کسی خانه کند از گل و از خاک
در دام کسی دانه خورد هیچ شنیدی
ای دل ببر از دام و برون جه تو به هنگام
آن سوی که در روضه ارواح دویدی
چون گرسنه قحط در این لقمه فتادی
گه لب بگزیدی و گهی دست خلیدی
والله که در آن زاویه کاوراد الست است
آموخت تو را شاه تو شیخی و مریدی
گه پند و گهی بند و گهی زهر و گهی قند
گه تازه و برجسته گهی کهنه قدیدی
خامش کن و یاد آور آن را که به حضرت
صد بار از این ذکر و از این فکر بریدی

مولانا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۰۶
باد سرکش
ای چشم تو دلفریب و جادو
در چشم تو خیره چشم آهو
صد چشمه ز چشم من گشاید
چون چشم برافکنم بر آن رو
هر شب چو چراغ چشم دارم
تا چشم من و چراغ من کو
با این همه چشم زنگی شب
چشم سیه تو راست هندو

سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۱۰
باد سرکش
ترکیب پیاله ای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست

چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست


خیام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۲۳
باد سرکش
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده ست و روزی که گذشت


حیام
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۲
باد سرکش
درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا
نه رنج اره کشیدی نه زخم های جفا
فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی
اگر مقیم بدندی به جای چون دریا
ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش
نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا
نگر به عیسی مریم که از دوام سفر
چو آب چشمه حیوان ست یحیی الموتی
نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت
کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
چو بر براق سفر کرد در شب معراج
بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی
چو اندکی بنمودم بدان تو باقی را
ز خوی خویش سفر کن به خوی و خلق خدا

مولانا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۴۰
باد سرکش
ز بردابرد عشق او چو بشنید این دل پاره
برآمد از وجود خویش و هر دو کون یک باره
کجا اسراربین آمد دمی کز کبر و کین آمد
حیاتی کز زمین آمد بود در بحر بیچاره
چو از مردان مدد یابی یکی عیش ابد یابی
سپاه بی عدد یابی به قهر نفس اماره
چه باشد صد قمر آن جا شود هر خاک زر آن جا
به غیر دل مبر آن جا که آن جا هست دل پاره
زهی دربخش دریایی برای جان بینایی
شمار ریگ هر جایی ز عشقش هست آواره
خوشا مشکا که می بیزی به راه شمس تبریزی
زهی باده که می ریزی برای جان میخواره

مولانا
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۳۷
باد سرکش
رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
چون طیبات خواندی بر طیبین فشاندی
طیبتر از تو کی بود ای معدن اطایب
عشق تو چون درآمد اندیشه مرد پیشش
عشق تو صبح صادق اندیشه صبح کاذب
ای عقل باش حیران نی وصل جو نه هجران
چون وصل گوش داری زان کس که نیست غایب
درکش رمیدگان را محنت رسیدگان را
زان جذبه های جانی ای جذبه تو غالب
نه از نقش های صورت نه از صاف و نه از کدورت
نه از ماضی و نه حالی نه از زهد نه از مراتب
عقلم برفت از جا باقیش را تو فرما
ای از درت نرفته کس ناامید و غایب

مولانا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۵۷
باد سرکش
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
اگر ز خون دلم بوی شوق می آید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

حافظ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۲۸
باد سرکش
ماییم فداییان جانباز
گستاخ و دلیر و جسم پرداز
ز آغاز همه به آخر آیند
ز آخر برویم ما به آغاز
شش سوی مپر بپر از آن سو
کاندر دل تو رسید آواز
گر خواری وگر عزیزی این جا
زان سوست بقا و ملک و اعزاز
مگشای پر سخن کز آن سو
بی پر باشد همیشه پرواز
پوست سخنست اینچ گفتم
از پوست کی یافت مغز آن راز

مولانا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۱۳
باد سرکش
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
مرد گستاخی نیم تا جان در آغوشت کشم
بوسه بر پایت دهم چون دست بالاییم نیست
درد دوری می کشم گر چه خراب افتاده ام
بار جورت می برم گر چه تواناییم نیست
طبع تو سیر آمد از من جای دیگر دل نهاد
من که را جویم که چون تو طبع هرجاییم نیست
سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست


سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۲۴
باد سرکش