اندر تاملات یک کرگدن خسته

خستگی گاهی تنها یک آوا می شود

طبقه بندی موضوعی

پیوندهای روزانه

پیوندها

۲۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی
هزار تندی و سختی بکن که سهل بود
جفای مثل تو بردن که سابق کرمی
ندانم از سر و پایت کدام خوبترست
چه جای فرق که زیبا ز فرق تا قدمی
چنین که می گذری کافر و مسلمان را
نگه به توست که هم قبله ای و هم صنمی
نگویمت که گلی بر فراز سرو روان
که آفتاب جهان تاب بر سر علمی
تو مشک بوی سیه چشم را که دریابد
که همچو آهوی مشکین از آدمی برمی

سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۱۰
باد سرکش
آن کز دهن تو رنگ دارد
انصاف که رزق تنگ دارد
ماهی که بیافت آب حیوان
بر خشک چرا درنگ دارد
ما را باری نگار خوش قول
اندر بر خود چو چنگ دارد
هر جان که در این روش بلنگد
جان تو که عذر لنگ دارد
سنگین جانی که با چنین لعل
سودای کلوخ و سنگ دارد
خامش کن و جاه گفت کم جوی
کاین جاه مزاج بنگ دارد

مولانا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۴
باد سرکش
حناست آن که ناخن دلبند رشته ای
یا خون بی دلیست که دربند کشته ای
وین طرفه تر که تا دل من دردمند توست
حاضر نبوده یک دم و غایب نگشته ای
ما دفتر از حکایت عشقت نبسته ایم
تو سنگ دل حکایت ما درنوشته ای
از عنبر و بنفشه تو بر سر آمدست
آن موی مشک بوی که در پای هشته ای
سر می نهند پیش خطت عارفان پارس
بیتی مگر ز گفته سعدی نبشته ای

سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۳۹
باد سرکش
لبش می بوسم و در می کشم می
به آب زندگانی برده ام پی
لبش می بوسد و خون می خورد جام
رخش می بیند و گل می کند خوی
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی
نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی
زبانت درکش ای حافظ زمانی
حدیث بی زبانان بشنو از نی

حافظ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۰۷
باد سرکش
نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی
مرا نسبت به شیدایی کند ماه پری پیکر
تو دل با خویشتن داری چه دانی حال شیدایی
عجب دارند یارانم که دستش را همی بوسم
ندیدستند مسکینان سری افتاده در پایی
مرا وقتی ز نزدیکان ملامت سخت می آمد
نترسم دیگر از باران که افتادم به دریایی
نپندارم که سعدی را بیازاری و بگذاری
که بعد از سایه لطفت ندارد در جهان جایی
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید
و گر بادم برد چون شعر هر جزوی به اقصایی

سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۲۶
باد سرکش
کی باشد من با تو باده به گرو خورده
تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده
صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده
صد جوش بجوشیده این عالم افسرده
یک لحظه بخندانی یک لحظه بگریانی
ای نادره صنعت ها در صنع درآورده
بس غصه رسول آمد از منعم و می گوید
ده مرده شکر خوردی بگذار یکی مرده
پس دل چو بهشتی دان گفتار زبان دوزخ
وین فکر چو اعرافی جای گنه و خرده

مولانا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۰۱
باد سرکش
خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
چون نتواند کشید دست در آغوش یار
گر دگری را شکیب هست ز دیدار دوست
من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار
تیغ جفا گر زنی ضرب تو آسایشست
روی ترش گر کنی تلخ تو شیرین گوار
گر تو ز ما فارغی ما به تو مستظهریم
ور تو ز ما بی نیاز ما به تو امیدوار
آتش آه است و دود می رودش تا به سقف
چشمه چشمست و موج می زندش بر کنار

سععی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۰۸
باد سرکش
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ

می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ

خیام
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۰۶
باد سرکش
به جان پیر خرابات و حق صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او
بیا که دوش به مستی سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او
نمی کند دل من میل زهد و توبه ولی
به نام خواجه بکوشیم و فر دولت او
مدام خرقه حافظ به باده در گرو است
مگر ز خاک خرابات بود فطرت او

حافظ
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۰۳
باد سرکش
زنده کدامست بر هوشیار
آن که بمیرد به سر کوی یار
عاشق دیوانه سرمست را
پند خردمند نیاید به کار
شربت زهر ار تو دهی نیست تلخ
کوه احد گر تو نهی نیست بار
درد نهانی دل تنگم بسوخت
لاجرمم عشق ببود آشکار
گر گله از ماست شکایت بگوی
ور گنه از توست غرامت بیار
سعدی اگر زخم خوری غم مخور
فخر بود داغ خداوندگار

سعدی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۱
باد سرکش