سهل است گر از دستت شد چاک گریبانم
ترسم نرسد دستم بر چاک گریبانت
فروغی بسطامی
سهل است گر از دستت شد چاک گریبانم
ترسم نرسد دستم بر چاک گریبانت
فروغی بسطامی
اگر خواهی که: جفت غم کنی خلق جهانی را
اشارت گونهای از طاق ابروی تو بس باشد
اوحدی
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
سعدی
هر که بیند، گل روی تو و عاشق نشود
همچو نرگس، مگرش دیده بینایی نیست
سلمان ساوجی
سرو سهی که هست شب و روز در قیام
چون قامتت بدید بر او فرض شد نماز
خواجوی کرمانی
اندر سر ما همت کاری دگر است
معشوقه خوب ما نگاری دگر است
مولانا
در زلف بی قرار تو باشد قرار دل
بر یک قرار نیست دل بی قرار من
فروغی بسطامی
شد دلم از خانهٔ بی روزن گردون سیاه
همچو آه از رخنهٔ دل عاقبت بر در زدم
صائب
هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه
وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام
حافظ